زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

ابن ذکوان

اِبْنِ ذَكْوان، لقب افراد خاندانی بربرنژاد، معروف به بنی ذكوان و منسوب به بنی سلیم از موالی بنی امیه (ابن سعید، 1/ 210؛ قس: پلا، 64). افراد این خاندان از فحص البلوط (نزدیك قرطبه) برخاستند (قاضی عیاض، 4/ 662) و در قرطبه زیستند و در آستانۀ سقوط خلافت امویان اسپانیا، چندی به قضا، وزارت و امور دیوانی پرداختند. از آن میان، این كسان شناخته شده‌اند: 

1. ابوبكر (یا ابومحمد) عبدالله بن هرثمة بن ذكوان بن عبدالله ابن عبدوس بن ذكوان اموی (د 370 ق/ 980 م)

فقیه و ادیب مالكی مذهب. او از كسانی چون حسن بن سعد و قاسم بن اصبغ و احمد بن عباده حدیث شنید (ابن فرضی، 1/ 275-276). پس از عبدالملك بن منذر كه در 370 ق در یكی از جنگهای تابستانی (صائفه) كشته شد (لوی پروونانسال، III/ 145)، ابن ذكوان در قرطبه، صاحب الرّد (= گروهی از قاضیان كه دربارۀ مسائلی كه قاضیان عادی حكم در آن باره را از خود برداشته و به دیگران حواله می‌دادند، داوری می‌كردند، نک‍ : نباهی، 5) شد و تا پایان عمر در آن شغل بود تا اینكه مقارن یكی از جنگهای تابستانی با مسیحیان اسپانیا درگذشت و در قرطبه به خاك سپرده شد (ابن فرضی، همانجا). او از نزدیكان المنصور محمد بن ابی عامر حاجب مشهور هشام دوم در قرطبه بود (قاضی عیاض، همانجا). ابن‌فرضی او را به دانش و جوانمردی بسیار ستوده است (1/ 276). 

2. ابوالعباس احمد بن عبدالله بن هرثمه

(342-22 رجب 413 ق/ 953-21 اكتبر 1022 م) او نزد پدرش و قاسم بن اصبغ و ابن لبابه و دیگران دانش آموخت (مخلوف، 99، 102). وی از یاران و شاگردان بزرگ محمد بن زرب، فقیه و قاضی مشهور اندلس بود و همو ابن ذكوان را كه بر جنازۀ حكم دوم اموی (د 366 ق/ 976 م) نماز گزارده بود، وارد شورا (شورای قاضیان؟) كرد (قاضی عیاض، همانجا) و از اینجا می‌توان دانست كه ابن ذكوان از جوانی به دانش و فقاهت مشهور بوده است. ظاهراً نخستین شغل رسمی او قضای فحص البلوط بود (ابن بشكوال، 1/ 37) و پس از مرگ پدر از سوی المنصور به عنوان صاحب الرد، منصب او را گرفت (قاضی عیاض، همانجا). ابن‌ذكوان سالها در همان منصب ماند تا در نیمۀ محرم 392 ق، پس از عزل محمد بن یحیی بن زكریا معروف به ابن برطال از منصب قضا، المنصور او را منصب قاضی القضاتی قرطبه داد (ابن بشكوال، قاضی عیاض، همانجاها؛ لوی پرووانسال، III/ 120). «قاضی الجماعة» كه گاه از ابن ذكوان با این عنوان یاد كرده‌اند، مفهوم قاضی القضاتی دارد. نباهی ابن ذكوان را نخستین كسی دانسته كه در اندلس این عنوان را یافته است (صص 5، 21). در این سالها المنصور چنان ابن ذكوان را به خود نزدیك كرد كه گفته‌اند پایگاهش نزد حاجب مستبد قرطبه از وزیر برتر بود و در قصر خود حجره‌ای خاص او قرار داد كه ابن ذكوان هر روز بدانجا می‌رفت تا المنصور با او مشاوره و مذاكره كند (همو، 85)، و نیز به هر جنگی كه می‌رفت ابن ذكوان را با خود می‌برد (قاضی عیاض، 4/ 663). المظفر عبدالملك بن محمد، پسر و جانشین المنصور نیز چنین بود و افزون‌بر ابقای ابن ذكوان بر منصب قضا، در جمادی‌الاول 394 ق او را به جای ابراهیم بن شرفی كه بیمار شده بود به امامت نماز برگزید (همانجا؛ قس: ابن‌بشكوال، 1/ 38). اندكی بعد میان قاضی و عیسی بن سعید وزیرِ المظفر به‌سبب زمینی كه وزیر از سفیهی خریده و ابن ذكوان آن معامله را باطل دانسته بود، اختلاف افتاد. فعالیت وزیر بر ضد ابن ذكوان و اتهام خیانت كه بر او وارد ساخت، سبب شد كه وی در 3 ذیحجۀ 394 ق/ 21 سپتامبر 1004 م همراه برادرش ابوحاتم رئیس دیوان مظالم از مناصب خود بركنار شود (قاضی عیاض، 4/ 663،‌ 664؛ ابن بشكوال، همانجا). این بركناری چندان به درازا نكشید و ابن ذكوان 9 ماه بعد مجدداً به شغل پیشین بازگشت و المظفر در كارهای دولت همواره با او رای می‌زد (قاضی عیاض، 4/ 664). عبدالرحمن الناصر معروف به سانچوئلو (سانچوی كوچك) برادر و جانشین المظفر نیز ابن ذكوان را در منصب قضا ابقا كرد و علاوه بر آن وزارت خود را نیز به او واگذاشت و این نخستین بار بود كه در اندلس یك نفر مقام قضا و وزارت را همزمان عهده‌دار می‌شد. عبدالرحمن نیز از پشتیبانی همه جانبۀ ابن ذكوان برخوردار بود، چنانكه وقتی خواست خود را به ولایتعهدی هشام اموی نامبردار كند، ابن ذكوان قاضی و ابن بُرد كاتب نخستین كسانی بودند كه با او هماهنگ شدند و قاضیان زیر نفوذ ابن ذكوان نیز بدان كار گردن نهادند و ابن ذكوان خود نخستین كسی بود كه ولایتعهد نامه‌ای را كه ابن‌برد تهیه كرده بود، در ربیع‌الاول 399 ق امضا كرد (ابن عذاری، 3/ 43-46 و متن ولایتعهدنامه در همانجا؛ لوی پرووانسال، II/ 295؛ دوزی، II/ 282). این واقعه كسانی را كه دولت اسلام در اندلس را فقط بر شانۀ امویان استوار می‌دیدند، خوش نیامد و آن را بدعتی شمردند. هم از این روست كه برخی ابن ذكوان را به سختی نكوهش كردند و دین‌شكن و دشمن حقش نامیدند (ابن ابار، 1/ 271، 272). ولایتعهدی الناصر چندان نپایید و اندكی بعد عامریان توسط محمد بن هشام بن عبدالجبار ملقب به مهدی و پسر عموی هشام المؤید خلیفۀ رسمی و ضعیف اموی منقرض شدند. 
محمد بن هشام كه با ابن ذكوان كینه می‌ورزید، به سبب شهرت و منزلت وی، جز آنكه عنوان قاضی القضاتی او را تغییر دهد كاری نكرد (قاضی عیاض، همانجا). با اینهمه هنگامی كه مهدی به دروغ مرگ هشام المؤید را شایع كرد تا خلافتش راست شود، ابن ذكوان این شایعه را تأیید كرد و بر جنازۀ كسی دیگر نماز گزارد. چون بربرها بر مهدی شوریدند، ابن ذكوان به دستور او با شورشیان به مذاكره پرداخت و اعلام كرد كه هشام زنده است و مهدی به نیابت از او حكم می‌راند، اما كاری از پیش نبرد و شورش ادامه یافت (لوی پرووانسال، II/ 311؛ دوزی، II/ 296؛ قس: ابن عذاری، 3/ 87). 
سلیمان المستعین چون به خلافت نشست (ربیع الاول، 400 ق) ابن ذكوان را بر منصب قضا ابقاء كرد (ابن عذاری، 3/ 92) و در خلافت دوم المهدی (شوال 400 ق) نیز بر همان شغل بماند. چون المهدی كشته شد و هشام المؤید باز به خلافت نشست (ذیحجۀ 400 ق) بربرها به رهبری سلیمان المستعین در قرطبه به مخالفت برخاستند و ظاهراً ابن ذكوان به آنان گرایش یافت (ابن سعید، 1/ 210). واضح صقلبی حاجب هشام كه ابن ذكوان را مخالف خود می‌دید، نزد خلیفه او را به طرفداری از المستعین متهم كرد و همین معنی سبب شد كه ابن ذكوان در 5 جمادی‌الاول 401 ق با برادرانش ابوحاتم و ابوعمر از قرطبه به المریه و از آنجا به وهران تبعید شود (قاضی عیاض، 4/ 665-666 ابن بشكوال، 1/ 38). ابن ذكوان پس از قتل واضح به اندلس بازگشت، ولی از پذیرش منصب قضا خودداری كرد (ابن بشكوال، همانجا؛ ابن سعید، 1/ 211). چون المستعین و بربرها در شوال 403 ق به قرطبه تاختند و مردم از مقاومت فروماندند، ابن ذكوان به امان‌خواهی نزد مستعین رفت و برای مردم امان گرفت (ابن عذاری، 3/ 112). با اینهمه در خلافت دوم المستعین باز از قبول قضا خودداری كرد و خلیفه نیز تا پایان عمر (محرم 404 ق) به احترام ابن‌ذكوان آن منصب را به هیچ كس نداد (نباهی، 89). سرانجام ابن ذكوان پس از 71 سال زندگی درگذشت و پس از آنكه برادرش ابوحاتم بر او نماز گزارد، در مقبرۀ بنی عباس قرطبه به خاك سپرده شد (ابن بشكوال، همانجا). 
ابن ذكوان مردی بلندپایه، محتشم، فاضل، پاكدامن و در قضا قاطع بود (قاضی عیاض، 4/ 662، 666؛ ابن بشكوال، همانجا). احمد بن زیدون شاعرِ معروف بعدها ابن ذكوان را رثا گفت و داستان رنج و تبعید او را بیان كرد (پالنسیا، 80؛ عبدالعزیر، 61). ابن خاقان (ص 19) اشعاری از ابوعامر بن شُهید در رثای ابن ذكوان آورده و یادآور شده كه این شاعر از یاران نزدیك ابن ذكوان بوده است و قاضی عیاض (4/ 667) نیز از اشعار ابوعامر در رثای احمد بن عبدالله بن ذكوان یاد كرده است، ولی شارل پلا (صص 41، 65) در اینكه مراد از ابن‌ذكوان، احمد بن عبدالله بن ذكوان باشد، تردید كرده است، اما با توجه به آنكه ابن شُهید در همان شهر، ابوحاتم محمد بن عبدالله برادر احمد را تسلیت گفته، به احتمال قوی، مراد شاعر همان احمد بن عبدالله بوده است. 

3. ابوحاتم محمد بن عبدالله بن ذكوان (344-414 ق/ 955-1023 م)

او نیز مانند برادرش احمد نزد پدر و ابوبكر محمد بن زرب فقه آموخت. قضای فرّیش و چند جای دیگر، از نخستین مشاغل رسمی او بود (ابن بشكوال، 2/ 477). المظفر عامری وی را به ریاست دیوان مظالم برگماشت و چون برادرش احمد با المظفر به جنگ می‌رفت، ابوحاتم به جای او به قاضی القضاتی می‌نشست (قاضی عیاض، همانجا)، اما مدتی بعد كه امیر، احمد بن ذكوان را به سعایت عیسی بن سعیدِ وزیر بركنار كرد، ابوحاتم را نیز از دیوان مظالم برداشت (همو، 4/ 664). با اینهمه وی در ارسال خبر خیانت وزیر به المظفر كه موجب اعدام او شد، تعمدی نداشت (ابن عذاری، 3/ 32؛ قس: دوزی، III/ 209). در 401 ق در واقعۀ تبعید بنی ذكوان، ابوحاتم نیز به المریه و وهران تبعید شد، ولی مدتی بعد به اندلس بازگشت و مانند برادر از پذیرفتن مشاغل دولتی خودداری كرد. سرانجام پس از درگذشت ابوحاتم، قاضی عبدالرحمن بن بشر بر او نماز گزارد و همانجا در قرطبه به خاكش سپردند (ابن بشكوال، همانجا). 

4. ابوبكر محمد بن ذكوان

(395-3 ربیع‌الاول 435 ق/ 1005- 10 اكتبر 1043 م) پسر ابوالعباس احمد سابق الذكر. او از ابوالمطرف القنازعی و قاضی یونس بن عبدالله و دیگران علم آموخت (همو، (2/ 497). نخست در روزگار حكومت یحیی بن علی حمودی (412-427 ق/ 1021-1036 م) در مالقه به وزارت نشست (ابن‌بسام، 2(1)/ 15). وی ظاهراً به مشاغل رسمی علاقه‌ای نداشت، چنانكه وقتی مردم قرطبه خواستار قضای او شدند، نپذیرفت تا پای فشردند و وی از سوی ابوالحزم بن جَهْوَر فرمانروای قرطبه بر مسند قضا نشست (429 ق). ابن ذكوان در این مقام چنان دادگری نشان داد كه مردم به ستایش از او پرداختند (ابن سعید، 1/ 70؛ ابن بشكوال، همانجا) و قاضی عیاض (4/ 666) او را جانشین راستین پدرش شمرده است. با اینهمه بیش از یك سال در آن مقام نماند و در شعبان 430 ق استعفا كرد. وی سرانجام مقارن آغاز حكومت یار نزدیكش ابوالولید بن جهور در حدود 40 سالگی درگذشت و در قرطبه كنار پدر خود به خاك سپرده شد (ابن سعید، ابن بشكوال، همانجاها). 

5. ابوعلی حسن بن ذكوان

(ح 370-11 ذیقعدۀ 451 ق/ 980- 19 دسامبر 1059 م)، پسر ابوحاتم محمد سابق الذكر، در ایام كشمكشهای ملوك الطوایف در قرطبه به امر حسبت اشتغال داشت (قاضی عیاض، 4/ 667) و سپس ابوالولید بن جهور، او را پس از ابومحمد عبدالله بن المكوی بر منصب قضا نشاند (435 ق/ 1044 م)، ولی از نظر علمی سزاوار آن مقام نبود. با اینهمه نزدیك به 5 سال بر آن شغل ماند و سپس بر كنار شد (440 ق/ 1048 م) و تا پایان عمر در خانه نشست و جز مسجد جایی 
نمی‌رفت. وی پس از 80 و اند سال زندگی، در قرطبه درگذشت (ابن‌بشكوال، 1/ 136؛ ابن‌سعید، 1/ 160، 161). ابن‌بسام (1(4)/ 28) از ابن ذكوانی یاد كرده كه ابن شُهید شاعر در مجلس او شعری سرود و پلا او را همان ابوعلی حسن دانسته است (EI2). ابن‌سعید نیز از ابن ذكوان به بدی و بی دانشی و بدخلقی یاد كرده است (1/ 161). 

6. ابوالعباس احمد بن ذكوان

پسر ابوحاتم محمد. از زندگی او اطلاعی در دست نیست. گویا نامزد وزارت یحیی بن علی حمودی بوده است و ابن بسام (2/ (1)/ 15) با اشاره به این معنی، او را به اشتباه برادر ابوبكر محمد و پسر ابوالعباس احمد دانسته است. 

مآخذ

ابن ابار، محمد، الحلة السیراء، به كوشش حسین مؤنس، قاهره، 1963 م؛ ابن بسام، علی، الذخیرة، قاهره، 1361 ق/ 1942 م؛ ابن بشكوال، خلف بن عبدالملک، الصلة، به كوشش عزت عطار حسینی، قاهره، 1374 ق/ 1955 م؛ ابن خاقان، فتح، مطمح الانفس، قسطنطنیه، 1302 ق؛ ابن سعید اندلسی، علی بن موسی، المغرب، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1953 م؛ ابن عذاری، محمد بن محمد، البیان المغرب، به كوشش ج .س. ، كولان و لوی پرووانسال، بیروت، 1929 م؛ ابن فرضی، عبدالله بن محمد، تاریخ العلماء و الرواة للعلم بالاندلس، به كوشش عزت عطار حسینی، قاهره، 1373 ق/ 1954 م؛ پالنسیا، آنخل گونزالس، تاریخ الفكر الاندلس، ترجمۀ حسین مؤنس، قاهره، 1949 م؛ پلا، شارل، ابن شُهید اندلسی، حیاته و آثاره، عمان، 1965 م؛ عبدالعزیز، ضحی، ابن زیدون حیاته و شعره، دمشق، داركرم؛ قاضی عیاض، ابوالفضل، ترتیب المدارك، به كوشش احمد بكیر محمود، بیروت، 1387 ق/ 1967 م؛ مخلوف، محمد بن محمد، شجرة النور الزكیة، بیروت، 1350 ق؛ نباهی مالقی، ابوالحسن بن عبدالله، تاریخ قضاة الاندلس، به كوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1948 م؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.